«قدرت فرامنطقهای» اصطلاحی است که ما همواره برای آمریکا در منطقه به کار میبریم. این در حالی است که این قدرت فرامنطقهای، اهداف استراتژیک مهم و حساسی برای خود در خاورمیانه تعریف کرده و طرحهای گوناگونی را برای پیشبرد اهداف خود اجرا میکند که در نتیجه این طرحها ترکیب ارتباطات منطقهای تحت تأثیر قرار میگیرد.
با موج انقلابهای منطقهای، آمریکاییها تحرک دیپلماتیک خود را بیشتر کردند تا بیشترین نتیجه را بگیرند. البته تحرک دیپلماتیک آمریکاییها در منطقه، چندان هم بیسابقه نیست و طرحهای خاورمیانه جدید یا نظم نوین جهانی نشان میدهد که ترسیم مهندسی خاورمیانه از اهداف قدیمی آمریکایی است.
در گفتوگو با محمدعلی مهتدی، مشاور مرکز پژوهشهای علمی ومطالعات استراتژیک خاورمیانه و کارشناس این حوزه به سابقه حضور آمریکاییها در منطقه و طرحهایی که برای تأثیرگذاری بیشتر در منطقه داشتند، پرداختهایم.
- تحرک دیپلماتیک یک سال گذشته آمریکا را چطور ارزیابی میکنید؟
حضور آمریکا از گذشته تاکنون در پی به حاکمیت گرفتن رژیم امنیتی منطقه بوده و اکنون هم به اعتقاد من، کشمکشهای کنونی در منطقه بر سر نظام منطقهای یا همان رژیم امنیتی حاکم بر منطقه خاورمیانه است. در واقع ما اساسا باید بدانیم چرا آمریکاییها در منطقه حضور دارند، در دوران جنگ سرد و تقسیم کشورهای منطقه در دو بلوک شرق و غرب، وجه غالب با بلوک غرب بود.
در آن زمان هدف آمریکا مهار شوروی و محدود کردن کمونیسم بود که کمونیستها به آبهای خلیجفارس و آبهای گرم اقیانوس هند راه پیدا نکند و برای همین در آن دوران شاهد یک حلقه پیمانهای امنیتی در مرزهای شوروی بودیم.
به طوری که پیمان «ناتو» از شمال اقیانوس اطلس در آمریکا شروع میشد، به اروپا میرسید و آخرین حلقهاش هم ترکیه بود. از ترکیه به بعد پیمان «سنتو» شروع میشد؛ پیمان مرکزی که ترکیه، ایران و پاکستان عضو آن بودند و از پاکستان به سمت شرق، پیمان «سیتو» بود.
این زنجیرهای بود که غرب در آن زمان به دور اتحاد شوروی کشیده بود تا این کشور نتواند به آبهای گرم اقیانوسهای آزاد راه پیدا کند. با انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 پیمان «سنتو» از هم پاشید و این معادلات تغییر پیدا کرد.
- رژیم امنیتیای که آمریکا در آن دوران، برای خاورمیانه میخواست، چه بود؟
رژیمی که آمریکاییها در منطقه حاکم کرده بودند، همان رژیمی بود که در زمان ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، طراحی شده بود؛ رژیمی تحت عنوان «دو ستونه» که طبق آن ایران با حاکمیت شاه و عربستان، مسوول حفظ امنیت منطقه بودند.
البته پیمان دیگری هم به نام «دکترین بنگوریون» مطرح بود که در سال 1957 توسط بنگوریون، اولین رئیس رژیم صهیونیستی مطرح شد که به مرکز و پیرامون معروف بود که براساس این طرح، اتحادی بین رژیم صهیونیستی بهعنوان مرکز و سه کشور پیرامون که شامل ترکیه، ایران و اتیوپی بود، به وجود میآمد.
هدف این طرح این بود این سه کشور بهعنوان کشورهای غیرعربی هممرز با کشورهای عربی به جهان عرب برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی فشار بیاورند. وقتی که انقلاب ایران پیروز شد، علاوه بر اینکه ایران از پیمان «سنتو» خارج شد و زنجیره نظامی که غرب کشیده بود شکست، دکترین مرکز و پیرامون هم بههم خورد بنابراین امنیت رژیم صهیونیستی مجددا به خطر افتاد، بنابراین آمریکا به فکر معادله جدید در منطقه افتاد.
آمریکا در آن زمان نمیتوانست مستقیما به خاورمیانه نیرو بفرستد؛ چراکه افکار عمومی در این کشور، تحتتأثیر جنگ ویتنام بود و جامعه آمریکا نمیپذیرفت بعد از این همه کشتار، دوباره ارتش از کشور خارج شود. به همین علت کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، طرح نیروهای واکنش سریع را اجرا کرد.
بر این اساس، پایگاههایی نظامی در مناطقی در خاورمیانه که مدنظر داشت، ایجاد کرد و تعدادی نیروی متمرکز در این پایگاهها قرار داد تا هرگاه امنیت رژیم صهیونیستی یا امنیت چاههای نفتی که مهمترین اهداف استراتژیک برای آمریکا بودند، به خطر افتاد، این نیروها وارد عمل شوند. این طرح اجرا شد اما استفاده درستی از آن نشد. شاید تنها جایی که از این نیروها استفاده کردند، مساله طبس بود که آن هم با شکست مواجه شد.
در دوره بعد، آمریکا سعی کرد با جنگ ایران و عراق سیاست مهار دوجانبه را اجرا کند؛ یعنی قدرت دو کشوری که در منطقه در چارچوب استراتژی آمریکا عمل نمیکردند، در جنگ با یکدیگر تحلیل برود و هر کدام از این کشورها، دیگری را مهار کند. دیگر کشورهای عربی منطقه در چارچوب استراتژی آمریکا عمل میکردند.
مشکل آمریکا این دو کشور بودند که البته با این سیاست تا حدودی هم موفق شد؛ این طرحی بود که مارتین اندیک، سفیر آمریکا در رژیم صهیونیستی و ازجمله ایدئولوگها و نظریهپردازان معروف سیاست آمریکا، ارائه داد و توسط حاکمان این کشور پذیرفته شد.
- طرح خاورمیانه جدید از چه زمانی در آمریکا مطرح شد؟
طرح خاورمیانه جدید مربوط به بعد از فروپاشی شوروی است که آمریکا تصمیم گرفت خودش در منطقه حضور پیدا کند و امپراتوری جهانی راه بیندازد. در این زمان نومحافظهکاران آمریکایی معتقد بودند آمریکا بهعنوان تنها ابرقدرت جهانی، حق دارد بر کل دنیا مسلط شود و خاورمیانه هم مهمترین منطقه دنیا برای آمریکا بود، بنابراین نومحافظهکاران آمریکا در آن زمان طرح خاورمیانه جدید را مطرح کردند و اجرای این طرح، مستلزم این بود که آمریکا مستقیما به این منطقه نیرو بیاورد، بنابراین این نیروها را به بهانه حمله صدام به کویت آورد و کویت را آزاد کرد. بعد هم مساله اشغال عراق پیش آمد.
در سال 2003 آمریکا مستقیم وارد خاورمیانه شده بود و میخواست طرح تغییر خاورمیانه را با معماری و مهندسی جدید پیش ببرد اما با مقاومتهایی در عراق، ایران و افغانستان روبهرو شد که فکر این مقاومتها را نکرده بود. خانم رایس زمانی گفت: «ما هزاران اشتباه در خاورمیانه کردیم.» در نتیجه طرح خاورمیانه جدید آمریکا شکست خورد.
آمریکاییها نتوانستند در عراق بمانند، اکنون ارتش آمریکا در باتلاق افغانستان فرو رفته و نتوانسته به نتیجه برسد. حالا به این شکستها، شکست رژیم صهیونیستی در جنگهای 33روزه لبنان و 22روزه غزه را هم باید اضافه کرد که در نتیجه آن، جبهه مقاومت در خاورمیانه بیش از پیش قوی شد.
حال مساله آمریکا این است در شرایطی که ناگزیر است از منطقه خارج شود، رژیم امنیتی حاکم بر این منطقه چطور خواهد بود؟ در حالی که یک محور مقاومت متشکل از ایران، سوریه، لبنان و عراق در منطقه وجود دارد که بسیار هم نیرومند شده و در همه برخوردهای نظامی موفق و پیروز بوده است.
این در حالی است که محور مقابل مقاومت، شامل کشورهای مصر، عربستان، اردن، تونس و شیخنشینهای خلیجفارس که متحد آمریکا محسوب میشوند، یک سالی است که دستخوش ناآرامی و اعتراضهای داخلی هستند. پیش از این آمریکا سعی میکرد با رویارویی و مقابله با این دو محور به اهداف خود برسد و محور مقاومت را مهار کند اما اتفاقاتی که در یک سال اخیر در کشورهای عربی افتاد، نقشههای آمریکا را خراب کرد.
بهخصوص در مصر که بیشتر رویش حساب میکرد و در چارچوب امنیتی و نظامی همپیمان آمریکا بود. رژیمهای مبارک و بنعلی سقوط کردند و در این شرایط، محوری که آمریکا برای حفظ امنیت نفت و رژیم صهیونیستی روی آن حساب میکرد، از هم پاشید و عربستان در این محور، تنها شد.
توجه داشته باشید که اگر آمریکا همین الان از منطقه خارج شود، با توجه به فروپاشی کشورهای عربی، ایران قدرت بسیار زیادی خواهد داشت که کل منطقه را زیر نفوذ خود بگیرد. این مساله را خود آمریکاییها هم میدانند. به همین دلیل میخواهند با ایران مذاکره کنند؛ یعنی ایران را پای میز مذاکره بیاورند تا در مورد وضعیت خاورمیانه به نتیجه برسند اما اشتباه آنها این است که از سیاست چماق و هویج استفاده میکنند به این ترتیب که از یک طرف ایران را تهدید میکنند و از طرف دیگر درخواست مذاکره میکنند که مسلما این سیاست جواب نمیدهد.
- با این حساب، تحولات در حاکمیت سوریه آخرین شانس آمریکاییهاست؟
بله، به نظر میرسد که برنامه آمریکاییها این است که رژیم سوریه سقوط کند و رژیم دیگری همسو با عربستان در این کشور، بر سر کار بیاید تا این زنجیره مقاومت در منطقه قطع شود. البته از سوی دیگر سعی دارند در حاکمیتهای آینده کشورهایی که اعتراضات در آنها پیروز شده، نفوذ کنند.
ازجمله مصر که بسیار مورد توجه آنهاست. اکنون آمریکاییها سعی میکنند از طریق همه امکاناتی که به صورت زیرزمینی دارند، مصر را کنترل کنند تا پیمان کمپدیوید همچنان حفظ شود و نقشی که این کشور در زمان مبارک در منطقه و در مقابل فلسطین داشت، تغییر نکند. به طور کلی اکنون آمریکا در خاورمیانه در دو جهت کار میکند؛ یکی اینکه انقلابهای عربی را در جهت منافع خود کنترل کند و دیگر اینکه با مقابله و فشار بر ایران و سرنگونی سوریه، محور مقاومت را تضعیف کند.
همشهری دیپلماتیک